بيگانهاي به سراغ پدر روحاني رييس صومعه «سكتا» [*] رفت و به او گفت:
- من میخواهم زندگیام را بهتر کنم. اما نمیتوانم جلوی افکار گناهآلودم را بگیرم.
پدر روحانی متوجه باد تندی شد که در بیرون میوزيد و به بیگانه گفت:
- اینجا خيلی گرم است. در این فکرم که آیا شما میتوانید قدری از باد بیرون را بگیرید و به اینجا بیاورید تا اتاق خنک شود.
بیگانه گفت:
- این کار غیرممکن است.
پدر روحانی پاسخ داد:
- به همین ترتیب غیرممکن است که از فکر اموری که خدا از آنها خوشش نمیآید اجتناب کنی. اما اگر بدانی چه طور به وسوسهها «نه» بگويي، هيچ آزاري به تو نميرسانند.
نظرات شما عزیزان: